دخترکدخترک، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره
دختر دومیدختر دومی، تا این لحظه: 17 سال و 3 ماه و 7 روز سن داره
دختر بزرگهدختر بزرگه، تا این لحظه: 22 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره

❤❤❤سه دختر من❤❤❤

اولین مراسم روز مادر 93

از چهارشنبه شب مهمان خانه ی خواهر بزرگه شدیم. بعد از یکسال!(میخواهم بگویم که من چقدر آدم زرنگ و پر جنب و جوشی هستم!) بار و بندیل را جمع کردیم و رفتیم دو تا کوچه آنطرف تر ، تا خانه ی خواهرمان باشیم. و از آنجا که دو تا خواهر ها در یک ساختمان و در جوار یکدیگر زندگی می کنند ، جمعمان حسابی جمع بود! از دو سه روز قبل دختر بزرگه به شکل بسیار محسوسی  با پدرش در گوشی و پچ پچ گونه حرف می زدند. و ما هم که روز مادر را نزدیک می دیدیم ، به روی خودمان نمی آوردیم. و حتی آن روزی که دختر بزرگه انگشترش را به آشپزخانه آورد و بی مقدمه شروع کرد به صحبت کردن در مورد سایز انگشتر و مدل انگشترش ، و خواهان تست کردن اندازه ی ان...
31 فروردين 1393

امشب...

امشب کلی خبرهای خوب بود. کلی کادو و کلی حس قشنگ زودتر از موعد. و این ماجرا ادامه دارد... سر فرصت می نویسم.   ...
29 فروردين 1393

تند خوانی!

کارمان به جایی رسیده است که موقع خواندن اس ام اس یا وبلاگ نویسی باید مراقب آمدن دختر دومی باشیم. خدا را شکر دخترم روان خوانیِ مدرسه را با صبر و حوصله می خواند ولی  اس ام اس را در یک نگاه! و اگر اس ام اس از جانب همسر باشد ، استعدادهای دختر دومی در تند خوانی ، عجیب شکوفا می شود!!! خدایا شکرت!   ...
25 فروردين 1393

صدای تو خوب است...

یک نوستالژی که در یک تصمیم ناگهانی با همسر برگشت. و عجیب حس و حال سالهای قبل را بر می گرداند به ما!     نوارهایی که 5 سال در جعبه جا خوش کرده بودند ؛ و ضبط صوتی که 5 سال  کار نکرده بود. حس خوبیست! ...
24 فروردين 1393

تعطیلات خود را چگونه گذراندید؟! (2)

در تعطیلات ، بعد از بافتن عروسک ،باز هم وقت آزاد داشتم و مدتی بود برای بچه ها می خواستم کیف تبلت بخرم. از سوی دیگر دو سه سال قبل دو عدد کاموای پیله ای یا پفکی یا سوسیسی ( هر کس اسمی می گوید!) خریده بودم که یکی برای لباس دختر دومی مصرف شده بود و یکی دیگر مانده بود. من هم از فرصت استفاده کردم و شروع کردم به بافتن کیف تبلت! از انجا که کاموا به هر دو تبلت نمی رسید ، پشتشان را کاموای ساده بافتم.(ولی دو لا) و این نتیجه ی کار کمی مفید من:           در جهت قاطی نشدن کیف ها دکمه هایشان را دو جور انتخاب کردیم از سبد دکمه های نیمدارمان! و این هم نوع بافت: &nbs...
23 فروردين 1393

چهارشنبه بارانی!

چهارشنبه ی هفته ی گذشته و تهران گردی یک روزه ی من و خواهر شوهر به بهانه گرفتن لنز چشم برای من؛ و حسن آباد گردی در یک باران بهاری در حالی که نگاهت کامواهای رنگی رنگی را می بیند و ریه هایت از عطر باران پر می شود؛ که می شود حسن مضاعف!!! مضاعف تر(!) خلوتی حسن آباد و فروشندگانی که دستشان زیر چانه هایشان بود و باران را تماشا می کردند!(البته به نسبت شلوغی و همهمه ی زمستان) و خرید های ما برای دوره ی بافتنی بافیِ بعد از عید ، که می شود« عروسک بافی »...       کامواهای شال که جدید بود و خریدم تا ببینم چه از آب در می آید:       و کتابهای عروسک ب...
22 فروردين 1393

تعطیلات خود را چگونه گذراندید؟! 1

در ایام تعطیلات عید امسال ، دلم بافتنی می خواست. از طرفی هر چه گشته بودم جایگزینی برای  "عزیز" پیدا نکرده بودم.چون اولاً عروسکهایی که می دیدم بدن نرم نداشتند و دوم اینکه اگر هم داشتند ، چشمشان بسته بود و به اصطلاح نوزاد خواب بودند. و از آنجا که  موقع بازی کردن دخترک ، باید عزیز به چشمانش زل بزند ، خریدشان منتفی می شد. چه بسا که خودمان 2 مدلش را داشتیم.ولی هر بار که به دخترک می دادیم تاکید می کرد: "هیس!نینی آبیده!بینین...آبه!!!"و با عجله نی نی را در قفسه جا می داد و مانع می شد از برداشتنش حتی توسط ما! در همین راستا دست به کار شدم و از روز سه شنبه تا جمعه برای دخترک یک عزیز جایگزین ب...
19 فروردين 1393

سیزده بدر 93!

روز 13 فروردین، خسته و هلاک از دوازده بدر خوابیده بودیم و هنوز تصمیم نگرفته بودیم کجا برویم.  ناگهان دعوت شدیم خانه مادر شوهر. به صرف دمی بادمجان و سیر ماست!       خدا قسمتِ همه بکند ان شاالله! بعد از ناهار هم رفتیم باغ خواهر ها و بچه ها بازی کردند و صفا نمودند:       و بعد از آن هم غروب 13 بدر و دیکته های به جا مانده ی دختر دومی و البته غم فردا مدرسه رفتنی که وجود نداشت.         دو چیز سیزده بدر بچگی هایم را فراموش نمی کنم. یکی دعاهایی که از روز قبل می کردم تا فردا باران نیاید و بتوانیم بیرون برو...
15 فروردين 1393

دوازده بدر 93 !

امسال هم دوازده بدر داشتیم و هم سیزده بدر! قرار بود دوشنبه برویم شمال. اما از آنجایی که مسافرت رفتن ما مساویست با بارش برف و باران و تغییرات جوی آنچنانی! کنسل شد. اگر در شهر و دیاری شاهد خشکسالی هستید ، راه دوری نروید! کافیست به ما اطلاع دهید تا ما عزم مسافرت کنیم و چنان سیل و بورانی راه بیفتد که نگو و نپرس! خلاصه گفتیم حالا که مسافرت نمی رویم از روز 10 فروزدین را در خانه مادر شوهر بگذرانیم. و در همان روز هم قرار گذاشتیم که با خواهر شوهر و برادر شوهر و دختر آن یکی خواهر شوهر و البته خانواده محترم خودمان ، به تهران گردی یک روزه برویم. 10 و 11 فروزدین را خانه ی مادر شوهر بودیم به صرف پلو ماهی و سالاد...
15 فروردين 1393

هفت سین 1393 به روایت تصویر!

سفره هفت سین 93 به روایت تصویر: استارت کار:     جام های هر ساله که از این شکل:     رسیدند به این شکل:     و این آینه دستشویی سفید:     که بدین شکل عاقبت به خیر شد:     تخم مرغهای سفالی که نفری یک عدد برای دختر ها خریدم برای رنگ آمیزی و نتیجه شد این:   تخم مرغ دختر بزرگه:     تخم مرغ دختر دومی:     و تخم مرغ دخترک :     و شمع های سفیدی که به قول خواهرم مثل شمع هایی است که برای مزار می خرند !!! خد...
6 فروردين 1393